«««««🍷میبهـا»»»»» غزل نمره ۱۹۰ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن کلک مشکين تو روزی که ز ما ياد کند ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند قاصد (حضرت) منزل سلمی که سلامت (بادا) بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر يک ساعته عمری که در او داد کند (عدلُ ساعتِ خیرُ من عبادتِ ستینَ سنة) حاليا عشوهی (عشق) ناز تو ز بنيادم برد تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کند گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy