«««««🍷میبهـا»»»»» غزل نمره ۱۷۵ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صبا به تهنيت پير میفروش آمد که موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد هوا مسيحنفس گشت و باد نافهگشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان برفروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد به گوش هوش نيوش از من و به عشرت کوش که اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس سر پياله بپوشان که خرقهپوش آمد ز خانقاه به ميخانه میرود حافظ مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy